حقیقت چیست ؟

افکار من !

حقیقت چیست ؟

افکار من !

...

پوچ شدم 


چه کنم ؟


خدایا بازم باهام هستی ؟ یوقت تنهام نذاری ! میدونم بنده ی خوبی نیستم ، میدونم


چه کنم ؟

تغییرات بزرگــــــــــــــ

When the egg breaks by an external power, a life ends


وقتی تخم مرغ بوسیله یک نیرو از خارج میشکند، یک زندگی به پایان میرسد.

When the egg breaks by an internal power, a life begins.


وقتی تخم مرغ بوسیله نیروئی از داخل میشکند، یک زندگی آغاز میشود

Great changes always begin with that internal power


***تغییرات بزرگ همیشه از نیروی داخلی آغاز میشود***

Help me God ... again,again,again

خدایا ...

           غلبه بر نفس چقدر لذت بخشه

                                                       شکرت خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا


بلاخره گذاشتمش کنار ، حس راحتی دارم ؛ از ته دلم خوشحالم


کمکم کن خداوند - تنهام نذار

? Y

چرا

چی باعث میشه ؟

چرا هنوز خودم رو نیافتم ؟

من کیم ؟

 

چرا ثبات ندارم

چرا درک حقیقی پیدا نمیکنم ؟

چـــــــــــــــــــــــــــــــــــــرا ؟

به دنبال چی هستم ؟

چرا لحظات آرامشم را (آرامش حقیقی ام را ) فراموش میکنم ؟ چرا سعی نمیکنم شبیه آن لحظات باشم ، شبیه آن لحظات زندگی کنم ؟

از چی فرار میکنم ؟

از کی فرار میکنم ؟

مگه به دنبال خدا نیستم ؟

مگه هدف بزرگی در سرم پرورش نمیدم ؟

مگه قرار نیست آدما رو ...

مگه قرار نیست زبونشون رو یاد بگیرم ؟

پس چرا نشستم ؟

پس به چه فکر میکنم ؟

پس منتظر چی هستم ؟

مگه نمیدانم این کار تنها به همت خودم و فقط خودم و فقط خودم عملی میشه ؟

مگه نمیدانم اگه فعالیتی نکنم ، خدا هم ازم ناامید میشه ؟

نکنه منتظر  معجزه ام ؟

مگه محمد تلاش نکرد که نامش در کتاب مقدس ثبت بشه ؟

مگه محمد یه انسان امی و عادی نبود ؟

مگه محمد نمی تونست ، آدم بدی باشه ؟

مگه دوست نداشت ، از لذت های دنیوی بهره مند بشه ؟

پس چی باعث شد ، که پیامبر (پیـــام بر) اونم از طرف معبود از طرف حق ازطرف الله ؛ بشه ؟

بدون شک تلاش کرده ، مگه نه ؟

میگن صعود به قله اورست ۲ ماه طول میکشه ولی سقوط فقط ۱۲ ثانیه !!!

آدم بده بودن که کاری نداره ! زمانی لازم نداره ! تو در عرض چند ثانیه میتونی آدم بده بشی و هر خرابکاری که دوست داری انجام بدی

وقتی موفق میشی که تلاش کنی برای آدم خوبه بودن . مثل محمد ، مثل علی ، مثل فاطمه ، مثل ...


آیه ی 30 بقره چی میخواد بگه ؟ جریان چیه که ما نمیدونیم و خدا میدونه ؟

اینکه من خلیفه ی خدا هستم ، دقیقا یعنی چی ؟! کی معنی این رو درک میکنم ؟

کی دست از گناه و تنبلی و ... برمیدارم ؟ کـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی ؟؟؟

 

تا کی باید تلاش کنیم ؟

پس کی نتیجه رو می بینم ؟

دغدغه ی فکر تا کی ؟

پس آرامش چی میشه ، چه موقع به آرامش میرسم ؟

آرامش حقیقی ...

صبر ؟

وقته نمازه ؛ باید برم ؟

برای آینده

یعنی من میتونم ؟

                       میتونم حفظش کنم ؟ 

                                                  میتونم توسعه اش بدم ؟ 

                                                                                  میتونم بفهممش اونطور که باید ؟








میتونم ؟

رفیق

واقعا که یه رفیق خوب چقدر میتونه روت تاثیر داشته باشه !!!

امروز حس کردم دوستم واردم شد !!! وارد روحم ! وارد افکارم ! امروز حس کردم دغدغه های ذهنم رو یکی میدونه نه اونطور که خواهرم میدونه ! نه اونطور که نزدیکام میدونن ! نه

بلکه دغدغه های ذهنم رو بدون اینکه خودم از خودم بهش بگم میفهمید و من واقعا خوشحالم از وجود چنین راهنمایی ؛ حرفاش هرچند خیلی برام سنگین بود ولی حرفاشو قبول داشتم ، باور داشتم

در برابر حرفاش توان پاسخگویی نداشتم ، انگار زبونم قفل شده بود انگار یکی منو بی آنکه خودم ، چیزی بهش بگم ؛ فهمیده بود ، انگار حسم کرده بود !!!

تنها کاری که کردم یه مسیج بهش دادم و گفتم "ممنون خواهر گلم" 

این درحالی بود که فکر میکرد منو ناراحت کرده ... ولی من به ظاهر ناراحت بودم ولی بهت زده ! اما قلبا خوشحال بخاطر وجود چنین دوستی چنین بشری

خدایا مثل همیشه شکر

خسته ام ؛ خسته

.

.

.

یاعلی


از زندگی چی میخوای ؟

داستان بسیــــــــــــــــــار خواندنی



داستانی است درمورد اولین دیدار "امت فاکس"، نویسنده و فیلسوف معاصر، ‌از آمریکا، هنگامی که برای نخستین بار به رستوران سلف سرویس رفت.

وی که تا آن زمان هرگز به چنین رستورانی نرفته بود، در گوشه ای به انتظار نشست، با این نیت که از او پذیرایی شود.

 اما هرچه لحظات بیشتری سپری میشد، ناشکیبایی او از اینکه میدید پیشخدمتها کوچکترین توجهی به او ندارند، شدت گرفت.

 از همه بدتر اینکه مشاهده میکرد کسانی که پس از او وارد شده بودند، در مقابل بشقابهای پر از غذا نشسته و مشغول خوردن بودند.

وی با ناراحتی به مردی که بر سر میز مجاور نشسته بود، نزدیک شد و گفت: من حدود بیست دقیقه است که در ایجا نشسته ام بدون آنکه کسی کوچکترین توجهی به من نشان دهد. حالا میبینم شما که پنج دقیقه پیش وارد شدید، با بشقابی پر از غذا در مقابل من، اینجا نشسته اید! موضوع چیست؟ مردم این کشور چگونه پذیرایی میشوند؟

 مرد با تعجب گفت: اینجا سلف سرویس است، سپس به قسمت انتهایی رستوران، جایی که غذاها به مقدار فراوان چیده شده بود، اشاره کرد و ادامه داد به آنجا بروید، یک سینی بردارید هر چه میخواهید انتخاب کنید، پول آنرا بپردازید، بعد اینجا بنشینید و آنرا میل کنید!

 امت فاکس که قدری احساس حماقت میکرد، دستورات مرد را پی گرفت، اما وقتی غذا را روی میز گذاشت، ناگهان به ذهنش رسید که زندگی هم در حکم سلف سرویس است. همه نوع رخدادها، فرصتها، موقعیتها، شادیها، سرورها و غم ها در برابر ما قرار دارد، درحالی که اغلب ما بی حرکت به صندلی خود چسبیده ایم و آنچنان محو این هستیم که دیگران در بشقاب خود چه دارند و دچار شگفتی شده ایم از اینکه چرا او سهم بیشتری دارد که هرگز به ذهنمان نمیرسد خیلی ساده از جای خود برخیزیم و ببینیم چه چیزهایی فراهم است، سپس آنچه میخواهیم برگزینیم.

 وقتی زندگی چیز زیادی به شما نمیدهد، به دلیل آنست که شما هم چیز زیادی از او نخواستهاید

صبر

وقت نماز است باید رفت، فعلا وقتی نباید برای افکارم بگذارم ، فعلا وقت افکارم نیست ...



آرامش ........... لبخند 


دو واژه ی آرامش من


خدایا شکر

مؤمن ... منافق

حضرت علی (ع):
اگر با این شمشیرم بینی مؤمن را بزنم که با من دشمن شود هرگز دشمنی نخواهد کرد و اگر همه ی دنیا را بر سر منافق بریزم که مرا دوست بدارد هرگز مرا دوست نخواهد داشت زیرا که این گذشته  و بر زبان پیغمبر امی جاری گشته که گفت

یا علی مومن تو را دشمن ندارد و  منافق تو را دوست نمی دارد


نهج البلاغه - حکمت 42


یادگار مادرم

چرا اینطوری شدم ؟

من اینجا راحتم ، راحت حرف دلم را میزنم ، چون کسی مرا نمی شناسد !


آه ... خسته ام ؛ خسته

دو روز پشت سر هم برای نماز صبح بیدار نشدم ! بیدار شدم ولی بلند نشدم !  چـــــــــــرا ؟

چرا خداوند ؟ 

چرا درست آن زمان که احساس میکردم هر روز به سوی تو می آیم و احساس میکردم آرامش باطن بدست آوردم احساس میکردم عشق زمینی پوچ است ، آن موقع که با خودم کلنجار میرفتم که عاشق نباشم ، و جز خدا قلبم رو از عشق کسی پر نکنم


چرا ، چرا ، چرا


چرا اکنون به این حس رسیدم ؟  چرا 

چرا در عرض چند ثانیه فقط چند ثانیه ، کاری کردم که بعداً معذب باشم ؟! و بهش شک کنم که آیا خدا از من ناراضی است ؟


راستش وقتی خدا ازم ناراضی میشه حس بدی بهم دست میده ، حس میکنم تنهام


من این حس رو دوست ندارم ، پس سعی میکنم دوباره برم سمت خدا 


ولی میدونی چیه ؟ اینکه بخوام دوباره برم سمتش ، سخته این یعنی (تــــوبه = باز گشت)

چون من دلیل بدیه کاری که کردم رو زیاد حس نکردم ، و هنوز لذتش زیر زبونمه ! راستش نمیدونم چی بگم نمیدونم چطوری بگم ولی بدم میاد از خودم ، میگم این چیزی جز مسخره کردن یار نیست ! من توبه ی حقیقی نکردم ، و من این رو ، خود ، میدانم


آیا خدا نمی داند !!!


خدایا ! یه سوال دارم ازت

من کی آدمی میشم که تو میخوای ؟


گپ و گفتی با شیطان

روزی که شیطان تلفنی تماس گرفت و بی مقدمه گفت: "حاضرم رؤیای تو را تبدیل به واقعیت کنم"، به ناگاه شوکه شدم! باورم نمی شد! تنم خیس عرق شده بود! وحشت و ترس سرا پای وجودم را فرا گرفته بود! به هر زحمتی که بود خودم را جمع کردم و بالاخره قراری برای مصاحبه گذاشتم.

روز مصاحبه:


جناب شیطان با دو ساعت تاخیر حاضر شد....


لطفا حتما به ادامه ی مطلب رجوع کنید ؛ خیلی جالب و خواندنی است



ادامه مطلب ...

برای خانواده ام

به نام پروردگار

سلام به شما ...

این نوشته نامه ای است فقط و فقط برای شما

          شمایی که ذاتـاً از بدی ها بی زاری و با تمام وجود و از عمق قلبت از آنها فرار میکنی اما عجیب، آنها (بدی ها) به دنبال شما هستند ! و علاقه ی شدیدی دارند به اینکه در وجود انسان پاک طینت رخنه کنند ! این کلمات از عمق وجود شمامی روید از عمق وجود انسانی که پاک زاییده شده و به خواست و فرمان پروردگار عظیم در جستجوی کمال است و کمال چیزی نیست جز طلب خوبی ها ، طلب بهترین ها ، طلب زیبایی ها ، طلب بالاترین ها ، طلب عدالت ها ، طلب لبخند ها ، طلب خوشی های دائم و از بین نرفتنی و درنهایت ؛ طلب آرامش حقیقی که مجموع همه ی آنها ذات پاک و اقدس الهی است . انسان همواره در جستجوی کمال (خداوند) بوده و هم اکنون هست چرا که انسان بخشی از خداوند است .

آدمی روح خداست و به این منظور میل به رسیدن و ملحق شدن ویکی شدن با ذات الهی را دارد .

         خدا رو شکر خدا رو سپاس از اینکه هستیم از اینکه نفس می کشیم از اینکه به این دنیای پر از رمز و راز پا گذاشته ایم و لیاقت رسیدن به کمال به ما داده شده است خداروشکر از اینکه خواهان خوبی ها هستیم و از بدی ها بی زار.

یادته ؟! درست یه هفته پیش بود که باهم تصمیم به خوب بودن گرفتیم باهم تصمیم به فرار از بدی ها گرفتیم باهم همراه هم برای رسیدن به این اهداف والا تلاش کردیم و لبخند زدیم

چقدر زود گذشت ...

راستی ! چقدر زود ، دیر می شود !

ثانیه ها ، دقیقه ها ، ساعت ها ، روز ها ، هفته ها ، ماه ها ، سال ها ، قرن ها از پی هم می گذرند اما ...

 چه باقی می ماند ؟

طبیعتا حس میل به سمت خوبی ها و فرار از بدی ها در هر بشری واضح و قطعی و انکار نشدنی است و شکی در آن نیست ؛

به نظر شما آیا دنیا بازی و سرگرمی ای بیش نیست ؟!

شاید نوعی مسابقه ! البته همراه با جایزه ؛ که افراد بشری همه با هم در یک مسابقه باشکوه و عظیم به صورت گروه گروه شرکت کرده اند و هر گروه نیز از چند بخش تشکیل شده که نهایتا کوچکترین گروه را می توان "خانواده"  نام گذارد. و اکنون و هــــــــر روز شاهد این مسابقه در میدان بازی هستیم. شاهد این مسابقه با اعضای 4 نفره که هر کدام به نحوی کوشیدند که برنده این مسابقه ی زمینی باشند. و در نهایت ...

 

چه باقی می ماند ؟


"این زندگانی دنیا جز سرگرمی و بازی نیست ، و زندگانی واقعی در سرای آخرت است ، اگر می دانستند ....."


کتاب قانون / سوره ی عنکبوت / آیه ی 64

زن ... مرد

    زن جمال خداست و مرد جلال خدا      

یاد استاد کاظمی بخیر ...









تا به حال بهش فکر کرده بودی ؟!

سپاس مخصوص توست خداوند ...


گذشته ات را بدون هیچ تاسفی بپذیر!


سلام خداوند


کمکم کن !


کمکم کن تا کاری رو که از دستم برمیاد تا دیر نشده برای خانوادم انجام بدم


پدرم 

         مادرم

                    برادرم

                               خواهرم




توانایی ام رو چند برابر کن اگر لایق آنم

آمین

کلام حق

این زندگانی دنیا جز سرگرمی و بازی نیست ، و زندگانی واقعی در سرای آخرت است ...

اگر می دانستند ...

کتاب قانون/ عنکـــــبوت / آیه ی 64




به نظرت این آیه یعنی چی ؟

یعنی آدما صبح تا شب ، شب تا صبح تلاش میکنند و تلاش میکنند و تلاش ، همش بازیه ؟!!


دوست گل آیا خاطره ای با قرآن داشتی ؟

آیا تا به حال آیه ای بهت نازل شده که تنت رو بلرزونه ؟

از عمق وجودت اشک بریزی ، و خدا رو لمسش کنی ؟

تونستی یکم راهنماییم کن