حقیقت چیست ؟

افکار من !

حقیقت چیست ؟

افکار من !

راز انسان بودن-2

یکم برگردیم به عقبــ ... چندتاپست قبلتر به تاریخ 23/1/90  ! 

چه ماجرای زیباو دلنشینی بود و هستـ ... یادش بخیر اونروز چه حسی داشتم چه حس والایی بود  

خدایا عمیقا سپاســــ


چند لحظه پیش داشتم مثل همیشه به آسمون نگاه میکردم و فکر میکردم ؛ عاشق این لحظاتم (اینکه به آسمون نگاه کنم و فکر کنم) ؛ فکر کردم و فکر کردم و فکر کردم چیزه جالبی به ذهنم رسید مینویسم که خاطرم بمونه مینویسم که برام ماندگار بشه می نویسم شاید روزی مرا نجات بده


بگو ببینم !

وقتی یه چیزی (مثلا کیف پولت که برات باارزشه) رو گم میکنی ، چکار میکنی ؟!

.

.

.

خب طبیعتا اینقدر میگردی تا پیداش کنی ! بدونه اینکه حتی فکر کنی ! فقط هی میگردی

ولی پیداش نمیکنی !

.

.

.

بعد چیکار میکنی ؟!

.

.

.

درعین اینکه خیلی ناراحتی ، ناچارا میشینی یه گوشه ای و یکم به عقب برمیگردی ، فکر میکنی که ببینی کجاها رفتی ؟ چکارا کردی ؟ خلاصه اینقدر به کارهایی که انجام دادی فکر میکنی تا یه چیزی به ذهنت برسه که شما رو به کیف پولت نزدیک کنه !

.

.

.

در حقیقت شما فراموش کردی که کیف پولت رو کجا گذاشتی یا شاید اینکه اون رو ناخواسته گم کردی ! به همین خاطر برای پیدا کردنش ، فکر میکنی ، و گذشته ات را مرور میکنی

.

.

.

حالا یه سوال !

.

.

.

به نظرت برای چی به ما میگن "انسان" ؟

.

.

.

اصلا "انسان" یعنی چی؟

.

.

.

مگه جز اینه که معنیش میشه "فراموشکار" ؟

.

.

.

!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

.

.

.

جریان چیه ؟!

.

.

.

یعنی ما چه چیزی رو فراموش کردیم و یا فراموش میکنیم که اسممون رو گذاشتن "فراموشکار" ؟

.

.

.

هر چی هست حتما باید چیزه مهمی باشه ! که اصلا بهمون میگن "انسان!!!"

اسم هممون رو گذاشتن " فراموشــــــــــــکار " !


.

.

.


بله ، قبول دارم که فراموشکارم ؛ و چیزه مهمی رو مدام دارم فراموش میکنم !!!

انگار از یه کیف پولم خیلی باارزشتره ! چون با این نام صدام میکنن !

مثلا میگن : سلام فراموشکار ، خوبی فراموشکار ؟ چه خبر فراموشکار ؟

!

!

!

در یک کلام


وجود پاک و مقدس الهی (خداوند حکیم)


همان کس که این نام را بر من نهاد (انسان)

بله ...

ما خداوند رو فراموش میکنیم ، ما نیمه ی گمشده ی خودمون رو فراموش میکنیم ، و گاه بی آنکه به آن فکر کنیم به دنبال آن هستیم !

کافیستــ کمی به عقب برگردیم ، جاهایی که رفتیم ، کارهایی که کردیم را مرور کنیم

و ببینیم کجاها خداوند را جا گذاشتیم ، کجاها خداوند را گم کردیم ، کجاها خداوند را فراموش کردیم !


حتم داشته باش !

اگر به عقب برگردی و به اعمالت نظاره کنی ، او را خواهی یافت 


مراقب باش !

اگر او را یافتی آنچنان در نگهداری او کوشا باشی ، که مبادا دو مرتبه او را از دست بدهی !


پس بیا !

تلاش کنیم برای اینکه انسان نباشیـــــــــــــم ...


بیا کاری کنیم غرق در وجود لایتناهی او گردیم ، با او یکی شویم  چرا که من و تو هر کدام تکه هایی از خداییم که آن را گم کرده ایم و هر روز برای یافتن او در حسرتیم 



نظرات 1 + ارسال نظر
سیاوش شنبه 4 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 05:44 ب.ظ

درود بر بانو ماری
حالت خوبه؟
میگم بانو چقدر قشنگ مینویسی یاد منم بده
از نظر سبک و محتوا نوشتت بیسته مثل خودت
خیلی عالیه


بانو
اینو معین خونده چقدر قشنگه بخونش
من تور را تا بی کران ها تا کهکشان ها از زمین تا آسمان ها دوست دارم میپرستم
من تور را همچون اهورا من تور را همچون مسیحا ، همچون عطر پاک گلها دوست دارم می پرستم
من تو را همچون پرستو یاسمن ها نسترن ها من تو را با آنچه هستی دوست دارم میپرستم
قشنگ بود مگه نه؟
بانو دلم برات...
خدانگهدار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد