حقیقت چیست ؟

افکار من !

حقیقت چیست ؟

افکار من !

لیلـــــی ... مجنـــــون

لیلی زیر درخت انار نشست

درخت انار عاشق شد

گل داد… سرخ سرخگل ها انار شد… داغ داغهر اناری هزار تا دانه داشت
دانه ها عاشق بودند
دانه ها توی انار جا نمی شدندانار کوچک بود…دانه ها ترکیدند… انار ترک برداشت
خون انار روی دست لیلی چکید
لیلی انار ترک خورده را از شاخه چیدمجنون به لیلی اش رسید


خدا گفت
: راز رسیدن فقط همین بود کافی است انار دلت ترک بخورد


خدا گفت : لیلی یک ماجراست ، ماجرایی آکنده از من ، ماجرایی که باید بسازیش   .

لیلی درد است ، درد زادنی نو ، تولدی به دست خویش.
لیلی رفتن است ، عبور است و رد شدن.
لیلی سخت است و دور از دسترس.
لیلی زندگی است ، زیستن از نوعی دیگر..
شیطان گفت:لیلی تنها یک اتفاق است، بنشین تا اتفاق بیفتد.
لیلی آسودگی ست.خیالی ست خوش.
لیلی ماندن است و فرو در خویش رفتن.
لیلی ساده است و همین جا دم دست است....
واین چنین دنیا پر شد از لیلی های ساده ی اینجایی ،  لیلی های نزدیک لحظه ای.


خدا گفت : لیلی زندگی‌ست . زیستنی از نوعی دیگر . لیلی جاودانگی شد و شیطان دیگر نبود .

"مجنون زیستنی از نوعی دیگر را برگزید و می‌دانست که لیلی تا ابد طول می‌کشد …"
و مجنون هایی آمدند که هنوز انار دلهاشان ترک نخورده بود...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد