حقیقت چیست ؟

افکار من !

حقیقت چیست ؟

افکار من !

فِراق و فَراغ

اسماعیل درونت را بکش  

نه فقط روز عید قربان  !

همین حالا اسماعیلهای درونت رو بکش 

 

/و به خدای متعال وابسته تر شو/

پرنده ای به نام انسان

پرنده و انسان


پرنده بر شانه های انسان نشست .

انسان با تعجب رو به پرنده کرد و گفت : اما من درخت نیستم. تو نمی توانی روی شانه ی من آشیانه بسازی.پرنده گفت : من فرق درخت ها و آدم ها را خوب می دانم. اما گاهی پرنده ها و انسان ها را اشتباه می گیرم.انسان خندید و به نظرش این بزرگ ترین اشتباه ممکن بود.پرنده گفت: راستی، چرا پر زدن را کنار گذاشتی؟انسان منظور پرنده را نفهمید، اما باز هم خندید.
پرنده گفت : نمی دانی توی آسمان چقدر جای تو خالی است . انسان دیگر نخندید. انگار ته خاطراتش چیزی را به یاد آورد . چیزی که نمی دانست چیست. شاید یک آبی دور، یک اوج دوست داشتنی.پرنده گفت : غیر از تو پرنده های دیگری را هم می شناسم که پر زدن از یادشان رفته است . درست است که پرواز برای یک پرنده ضرورت است ، اما اگر تمرین نکند فراموشش می شود.پرنده این را گفت و پر زد .

انسان رد پرنده را دنبال کرد تا این که چشمش به یک آبی بزرگ افتاد و به یاد آورد روزی نام این آبی بزرگ بالای سرش آسمان بود و چیزی شبیه دلتنگی توی دلش موج زد .


آنگاه خدا بر شانه های کوچک انسان دست گذاشت و گفت :

" یادت می آید تو ر ا با دو بال و دو پا آفریده بودم ؟زمین و آسمان هر دو برای تو بود . اما تو آسمان را ندیدی.راستی عزیزم، بال هایت را کجا گذاشتی؟ "


انسان دست بر شانه هایش گذ اشت و جای خالی چیزی را احساس کرد .
آنگاه سر در آغوش خدا گذاشت و گریست

صبـــــــــــر

سلام به خدا (لبیــــــــــــک) 

سلام بر حسین شهیـــــــــد (علیه السلام)  و البته یارانشون . یاران واقعی اسلام

حقیقتا چقدر سخته تغیـــــــــیر - البته از نوع مثبتش 

تا حالا امتحان کردی ؟  

تا حالا امتحان کردی که خوب باشی ؟    

اونوقت می بینی چقدر تنهایی سخته !  

ولی وقتی حس میکنی داری کار درست رو انجام میدی  که خدا ازت راضیه و قلبت آرومه ، حس رضایت داری و اگه دلسوز باشی ، یکمم بهم میریزی که چرا بقیه نمیفهمن ! یعنی واقعا نمیخوان بفهمن ! مگه ذهن من خیلی بیشتر از اونا میفهمه ؟! عجبا !!!!!!!

ولی تفاوتها همیشه هست دوست من ، مگه نه ؟ 

مهم اینه راهت رو باور داشته باشی و حتی شده تنهایی توش قدم بذاری ، وقتی آدم به راهی که داره میره مطمئن باشه ، هر چی که پیش روش باشه نمیتونه مانع افکارش بشه میدونی چرا ؟ 

چون افکاره آدما پنهانه ، یعنی میشه آدم یه چی رو قبول داشته باشه ولی بخاطر شرایط یه کاره خلافه میلش رو انجام بده ؛ اما حقیقتا از راهش منصرف نمیشه. 

یا الله  

       یا رحمن 

                   یارحیم 

                             یا مقلب القلوب 

                                                   ثبت قلبی علی دینک  

 

راستی اگه یوقتی حس کردی تو راهه درستی که خودت انتخاب کردی دیدی تنهایی  و فکرت ناراحته و به دنبال صبر میگردی ...  

دستت رو آروم بذار روی قلبت چشمات رو ببند و سوره ی مبارکه والعصر رو آروم تلاوت کن . و حتما به معنای عظیمش فکر کن  

یاعلی

بدون شرحـ !

اینجا سرزمین اینچنین مردانیست:

سر قبری و سنگ قبر برایم نسازید و قبری بسیار ساده و گلی با یک تکه حلبی کوچک و نباتی بگذارید تا یادتان همیشه باشد که هنوز در حلبی آبادها و روستاهای دور افتاده مان، مادران و خواهران و برادران و پدران مان حسرت غذای روزانه را می کشند.

شهید مهندس محمد فتحعلی زاده




خــــــــــــــــــــدا !!!

خدایــــا شکر ،  درست زمانی که بهت نیاز داشتم و قلبا ناراحت بودم و  حس گناه داشتم ، صدات کردم به امام های معصومت متوسل شدم  و  دعای توسل خوندم ، خدایا چقدر بزرگی ! چقدر فوق العاده ای ! خدایا شکر 

خدایا هیچی رو الکی خلق نکردی ! خدایا تو تک تک بنده هات رو هم الکی خلق نکردی و واقعا هر کدومشون به نحوی یه جایی به درد آدم میخورن  هر کدومشون با هر طرز فکری با هر گذشته ای .............. آدمها گاهی ناخواسته حرفهایی رو به زبان میارند که دقیقا جواب ماست !  

 

چقدر جالب  !

 

خداجون به حق تو هر کس رو که حقیقتا بخواد راه رو بفهمه ، بهش میفهمونی  ؛ فقط کافیه از هدفش کوتاه نیاد ! و نیت بدی در سر نداشته باشه  

خدایا شکر  _  واقعا شکر _ امروز 8 آذرماه 1390

........................................................................................................................ 

گفتم : خدایا از همه دلگیرم! 

 

گفت : حتی از من ؟ 

 

گفتم : خدایا دلم را ربودند ! 

گفت : پیش از من ؟ 

 

گفتم : خدایا چقدر دوری ! 

گفت : تو یا من ؟ 

 

گفتم : تنهاترینم  

گفت : پس من ؟ 

 

گفتم : خدایا کمک خواستم  

گفت : از غیر از من ؟   

 

گفتم : خدایا دوستت دارم . 

گفت : بیش از من ؟ 

...